ساعت شنی مرا روشن میکند برای نوشتن. هر دفعه که استاد ساعت شنی را نشان میدهد و زمان مشخص میکند؛ حرفهایم پشتِ سرِ هم قظار میشود. ساعت شنی مغزم را راه میاندازد. نمیدانم چرا این حس را دارم. شاید به خاطر این است که همیشه دوست داشتم یکی از آن را داشته باشم، ولی همیشه …
ادامه ی نوشته ایدهایی که از دست میروند.
دسته:نوشتههای من
همصحبتی که بیقضاوت مرا میشنود.
من برای زدن حرفهایم، دفترم را انتخاب کرده بودم. با حرف زدن با او این استرس را نداشتم که الان حرفم پخش میشود. راز مگو را هم با او در میان میگذاشتم و خیالم راحت بود. آرامشی که با دفترم داشتم با بعضی از دشمنانِ دوست نما نداشتم. نوشتن من با تنهاییم عجین گشت. زمانی …
ادامه ی نوشته همصحبتی که بیقضاوت مرا میشنود.
چرا میخواهم نویسنده شوم.
نوشتن: آرامش وقتی سه_چهار ساله بودم، دو کتاب قصه داشتم. بدونِ اینکه از کسی بخواهم آن را برایم بخواند، تصاویرش را میدیم و تفسیر میکردم. وقتی به مدرسه رفتم، در هر نمایش یا قصه گویی شرکت میکردم. از این که نقشهای متفاوت را تجربه کنم، لذت میبردم. وقتی درس انشاء به درسهایمان اضافه شد، لذت …
ادامه ی نوشته چرا میخواهم نویسنده شوم.
بافت تاریخی اردکان(یونان کوچک)
عکسی از کوچههای چرخاب که از یک طرف به خانهی تاریخیِ سنایی، خاتمی و افضلی ختم میشود و از طرف دیگر به حوضِعباس و مسجد چرخاب سالها پیش لیدر بافت تاریخی بودم و مسافران نوروزی را در بافت تاریخی میچرخاندم. خیلی برایم خوشایند بود که شهرم را معرفی میکردم. واقعا مسافران از بافت تاریخی …
ادامه ی نوشته بافت تاریخی اردکان(یونان کوچک)
داشتن اعتمادبهنفس و حامیِقوی
آیا تابهحال به خاطر نداشتن اعتماد به نفس، سکوت کردهاید؟ بارها پیش میآید که در جمعی میخواهید درمورد چیزی که اطلاع دارید صحبت کنید؛ ولی یک چیزی مانع شما شده است و شما در فکرسخنگو بودید و به زبان نیاوردید و سکوت کردهاید. مثل خودِمن که چه در جمع خانوادگی و چه در کلاس درسی(دانشگاه) …
ادامه ی نوشته داشتن اعتمادبهنفس و حامیِقوی
آسمان
یادآوری خاطرهای خوش انگار ابرها امروز عروسی دارند که اینگونه مرتب شدهاند. آنقدر زیباهستند که از دیدنشان سیر نمیشوم. هرچه از آنها عکس گرفتم ارضایم نکرد، انگار میخواهم در آن بالا و میان جمعشان باشم. کوچک که بودم با بچههای خاله و دایی توی علفهای باغ دراز میکشیدیم و ابرها را نگاه میکردیم. …
ادامه ی نوشته آسمان
تجربهای خوشایند
درحالی که کتاب زبانِتِد را در دست دارم و منتظر متن خودم هستم که آیا برای سخنرانی تایید میشود یا نه!؟ امروز یک توفیق اجباری نسیبم شد. به مکانی رفتم که زیاد مشتاق به رفتنش نبودم و چون با زبانتِد آشنا شده بودم، سخنرانی خشک را نمیپسندیدم و خدا خدا میکردم زمان زیادی برای سخنرانی …
ادامه ی نوشته تجربهای خوشایند
چه کتابهایی را برای کودکان بخوانیم؟
خواندن کتاب برای کودکان، باعث میشود که علاقهی آنها هم تقویت شود و خود را به خواندن کتاب عادت دهند. اشتیاقی که در بچهها میبینیم شاید در بزرگترها مشاهده نکنیم. خواندن کتاب، در طریقهی حرف زدنشان هم تاثیر میگذارد. قصهها و داستانها باعث میشوند، کودک، خلق و خوی خوب شخصیت داستان را در خاطر بسپارد …
ادامه ی نوشته چه کتابهایی را برای کودکان بخوانیم؟
چگونه به هدفمان نزدیک شویم؟
هدفمان چیست؟ در ابتدا باید بگردیم و از هدفی که داریم مطمئن شویم؛ که اگر در تنگنا قرار گرفتیم، رهایش نکنیم. آنقدر آن هدف را دوست داشته باشیم که فقط به رسیدن فکر کنیم و نگران ناهمواریِ مسیرمان نباشیم. عاشق هدفمان و راهی که درآن قرار میگیریم باشیم. عاشقی که بنشیند و فقط عاشق باشد، به …
ادامه ی نوشته چگونه به هدفمان نزدیک شویم؟
گریستن
آغاز زندگی ما با گریستن است. آیا آن کودک در بدو تولد، به حال خودش میگرید یا به حال پدر مادر یا زمانه؟ چرا گریستن از بدو تولد عجین است با روح آدمی؟ آدمیزاد احساسی میشود، میگِریَد. مصیبت میبیند میگِریَد. عروس میشود میگِریَد. دچار تعصب و غرور ملی میشود،… و… . چرا آمار گریههای ما …
ادامه ی نوشته گریستن