Azam kamali📚

نوشته‌ها را داغ، داغ بخوانید

مقابله با ترس‌های زندگی

چگونه ترسها را پشت سر بگذاریم؟ در مقاله‌ داشتنِ اعتماد‌به‌نفس گفتیم که ترس مانعی‌ست برای بیان نکردن خواسته‌هایمان. بیشتر مواقع که ما گوشه‌ای نشسته‌ایم و بازخواست می‌شویم؛ دست روی هم می‌فشاریم، دندان می‌سابیم و یا انگشت خود را گاز می‌گیریم؛ درونِ خود جنگی داریم که توان برون‌ریزی آن را نداریم و چیزی مانع این برون‌ریزی می‌شود. ترس است که باعث این درون ریزی می‌شود و هر چه این واکنش بیشتر رخ دهد، ما ضعیف‌تر و

ایدهایی که از دست می‌روند.

ساعت شنی مرا روشن می‌کند برای نوشتن. هر دفعه که استاد ساعت شنی را نشان می‌دهد و زمان مشخص می‌کند؛ حرفهایم پشتِ سرِ هم قظار می‌شود. ساعت شنی مغزم را راه می‌اندازد. نمی‌دانم چرا این حس را دارم. شاید به خاطر این است که همیشه دوست داشتم یکی از آن را داشته باشم، ولی همیشه باید دنبال چیزی می‌گشتم که به دردی بخورد. کلمه ی درد هم خودش معزلی شده است برای من. هر کار

همصحبتی که بی‌قضاوت مرا می‌شنود.

من برای زدن حرفهایم، دفترم را انتخاب کرده بودم. با حرف زدن با او این استرس را نداشتم که الان حرفم پخش می‌شود. راز مگو را هم با او در میان می‌گذاشتم و خیالم راحت بود. آرامشی که با دفترم داشتم با بعضی از دشمنانِ دوست نما نداشتم. نوشتن من با تنهاییم عجین گشت. زمانی که تنها هستم و نیاز به تنهایی دارم، به سراغش می‌روم. هنگام خشم می‌نوشتم. خودم را خالی می‌کردم. ناسزا می‌گفتم

چرا می‌خواهم نویسنده شوم.

نوشتن: آرامش وقتی سه_چهار ساله بودم، دو کتاب قصه داشتم. بدونِ اینکه از کسی بخواهم آن را برایم بخواند، تصاویرش را میدیم و تفسیر می‌کردم. وقتی به مدرسه رفتم، در هر نمایش یا قصه گویی شرکت می‌کردم. از این که نقشهای متفاوت را تجربه کنم، لذت می‌بردم. وقتی درس انشاء به درسهایمان اضافه شد، لذت نوشتنم دوچندان شد. به طوری که دیگر همه پی برده بودند و انشاهایشان را برای من می‌آوردند تا من برایشان

بافت تاریخی اردکان(یونان کوچک)

عکسی از کوچه‌های چرخاب که از یک طرف به خانه‌ی تاریخیِ سنایی، خاتمی و افضلی ختم می‌شود و از طرف دیگر به حوضِ‌عباس و مسجد چرخاب   سال‌ها پیش لیدر بافت تاریخی بودم و مسافران نوروزی را در بافت تاریخی می‌چرخاندم. خیلی برایم خوشایند بود که شهرم را معرفی می‌کردم. واقعا مسافران از بافت تاریخی و جاهای دیدنی اینجا خیلی استقبال کردند. رهبریِ مسافران، در داخل بافت و شهر، برعهده‌ی دختران و گردش اطراف شهر(

ترسی از خودافشایی نداشته باش و به خودت اعتماد کن.

داشتن اعتمادبه‌نفس و حامیِ‌قوی

آیا تابه‌حال به خاطر نداشتن اعتماد به نفس، سکوت کرده‌اید؟ بارها پیش می‌آید که در جمعی می‌خواهید درمورد چیزی که اطلاع دارید صحبت کنید؛ ولی یک چیزی مانع شما شده است و شما در فکرسخنگو بودید و به زبان نیاوردید و سکوت کرده‌اید. مثل خودِمن که چه در جمع خانوادگی و چه در کلاس درسی(دانشگاه) سکوت کی‌کردم و از حرف‌زدن ترس داشتم. ترس من باعث همه‌ی ضعفهایم‌، سکوتم و عقب ماندنم بود. همین‌طور که می‌دانید،