به دنبال کتاب《حقِنوشتن》به کتابخانه رفتم. از زمانی که وارد عرصهی نویسندگی شدم، هر کتابی که در کلاس پیشنهاد میشد، هیچکدام در کتابخانه موجود نبود. مدام با خودم، این بیکتابی و فرهنگش را سرزنش میکردم. درپی برگزاری کلاس نویسنگی که به کتاخانه رفتم و پیشنهاد برگزاری کلاس را به ایشان دادم، کتاب 《حقنوشتن》 را طلب کردم …
ادامه ی نوشته گفتن از《راهِ هنرمند》
دسته:نوشتههای من
آرام باش و برای آرامشِ روحت، زمزمه کن.
انتخاب ترانه برای هر موقعیتی، آرامش مرا به همراه دارد. علاقهی من به ترانهها نسبت به موقعیتی که دارم تغییر میکند. همیشه برای زدن حرفهایم به اهل خانه میخوانم، چون شاید از توضیح دادن راحتتر باشد. نمیدانم، با خواندنم منظورم را میفهمند یانه، ولی من به کارم ادامه میدهم. مثلن: مواقعی که از دست کسی …
ادامه ی نوشته آرام باش و برای آرامشِ روحت، زمزمه کن.
تجربهای از تکنیک پومودورو
همیشه ذهن و افکار پراکنده و مشوشی داشتم. یک جور پرش افکار. همیشه به وقت انجامِ نوشتن، کارکردن، نمازخواندن، قرآنخواندن، ذهنم به جای دیگر یا کار دیگری میرفت و این تسلسل ادامه پیدا میکرد. در آخر وقتی به کارهایم نگاه میکردم، همه نیمهتمام بود و این مرا میرنجاند. مثلن، در آشپزخانه مشغول سرخ کردنِ پیاز …
ادامه ی نوشته تجربهای از تکنیک پومودورو
بایگانی
امروز به طور اتفاقی گذرم به بایگانی بیمارستان افتاد. انگار هرچیزی که قدیمی میشود باید خاکی باشد و بوی نای بدهد. خندهام گرفت. بیمارستانی که درونش تمیز است و هنوز در دست بازسازیست. چرا باید بایگانی اینچنین داشته باشد. ساختمانی بود از ساختمان بیمارستان دور. آخرین ساختمانی که در محوطهی بیمارستان قرار داشت. انگار برای …
ادامه ی نوشته بایگانی
سخنم: بخشی از یک کتاب، از یک نویسنده
تجربهیه کار و یک کشف تازه کتاب شهامت تدریس از پالمر را میخواندم. قسمتی که مربوط به ترس بود و راجع به دانشجوی شرور. البته او، دانشجو را به علت سکوتش، شرور میخواند و تمام حواسش را به او میدهد که به کلاس و آموزش مشتاقش کند. ولی بعد از کلاس، از کار …
ادامه ی نوشته سخنم: بخشی از یک کتاب، از یک نویسنده
💙لذت تمام کردن یک کتابخوب.💙
لذت تمام کردن یک کتاب، مثل خوردن یک بستنی قیفیست. بستنی تا روی قیفش که میرسد، تازه دندانزدن قیفش لذتی دوچندان دارد. بالاخره کتاب حیوان قصهگو اثر جاناتان گاتشال را تمام کردم. هنوز هم وقتی کتابی را میخوانم، مثل دوران تحصیلم، مدام برمیگردم و آنچه را که درست متوجه نشدم را میخوانم. الان هم بعد …
ادامه ی نوشته 💙لذت تمام کردن یک کتابخوب.💙
پَرتگویی
پرتوپلاگویی و رها کردن ادامهی رمان پرتوپلا از جهت خوبش، نه مهمل و جفنگ. از هر موضوع گفتن و انتشار کردن. از پرتترین چیزها میتوانی موضوعی انتخاب کنی و ان را خوب بپزی و بپرورانی و یک متن خوردنی از آن بیرون بکشی. گاهی آن نوشته خیلی خوب میشود و پیامدهای مثبتی را به همراه …
ادامه ی نوشته پَرتگویی
آنچه در ذهن میگذرد.(رابطهی عقل با ذهن)
در ذهنمان چه میگذرد؟ همیشه ذهن فعالیت ذهنمان نسبت به فعالیتی که بدنمان انجام میدهد، بیشتر است. ذهنمان در هرلحظه در حال بافتن چیزهاییاست که شاید بدنمان قادر به انجامشان نباشد. اگر دستی بالا میرود، ذهن حداقل ۱۰ دلیل برای بالا آمدن دست در خودش تحلیل میکند. اگر برگی به زمین میافتد، اینها اتفاق میافتد …
ادامه ی نوشته آنچه در ذهن میگذرد.(رابطهی عقل با ذهن)
ایرانی، یعنی غرور برفراز کشیدن پرچم سه رنگش
سفری به غرب کشور داشتیم جای همگی خالی. سدها و دریاچه و رودخانهها مرا در آغوش میکشیدند و دلکندن مشکل بود. بهشتی پهناور که از دیدنش سیر نمیشدید. از شهرمان به سمت کرمانشاه حرکت کردیم. از کمربندی که گذشتیم، دیگر خاک دشتها پیدا نبود. همه سرسبزی، خاکها را پوشانده بود ومانند مخمل هنگام وزش باد …
ادامه ی نوشته ایرانی، یعنی غرور برفراز کشیدن پرچم سه رنگش
مقابله با ترسهای زندگی
چگونه ترسها را پشت سر بگذاریم؟ در مقاله داشتنِ اعتمادبهنفس گفتیم که ترس مانعیست برای بیان نکردن خواستههایمان. بیشتر مواقع که ما گوشهای نشستهایم و بازخواست میشویم؛ دست روی هم میفشاریم، دندان میسابیم و یا انگشت خود را گاز میگیریم؛ درونِ خود جنگی داریم که توان برونریزی آن را نداریم و چیزی مانع این برونریزی …
ادامه ی نوشته مقابله با ترسهای زندگی