رفتن به عالم خیال در یک روز بارانی صبح امروز باران میآمد و با ضربه زدن به شیشهی گلخانهی خواب را از سرم بیرون کرد و گوشم را تیز. با هر ضربه از قطرهی باران، خودم را در خیابانی تصور میکردم که چتری رنگین به دست دارم و به دنبال کسی هستم. آدمهای زیادی …
ادامه ی نوشته برای شما هم اتفاق افتاده است؟