👣کی میتونه اینقدر بیرحم باشه؟👣 کی میتونه اینقدر بیرحم باشه _ دیشب با شمارهی ناشناس، یه پیام برام اومد که،《 یه هدیه برات دارم، منتظر باش☠️》 من خیلی میترسم، دیگه نمیخوام به اون خونه برگردم. (دستهایش را جلوی چشمانش میگیرد و از ترس چیزی که دوساعت پیش دیده است، میگرید.) _ اصلن جای …
ادامه ی نوشته 👣کی میتونه اینقدر بیرحم باشه؟👣
دسته:داستان
طلب مبهم
دخترک اصلن اشکی نریخته بود. برادرش هم آنجا نبود و درست از فوت پدر دیگر پیدایش نبود و این موضوع بر نگرانی و حال بد مادر افزوده بود. مادر دیگر توان مراقبت از کسی را نداشت؛ پس او نقش حامی را بازی میکرد، برای همین همهی بغضها را فروبرده بود. روز هفتم بود، شمارهی تمام …
ادامه ی نوشته طلب مبهم
تمرین نوشتن نمایشنامه
آنچه در خانهی مجاور میگذشت. دیوار خانهاش چسبیده به آن خانه بود. دیواری ترک خورده و خاکستری، که قبلن سفید و براق بود. مبل کرمی زواردررفتهای، چسبیده به دیوار، که ابری برایش نمانده بود. لباسش از رنگ، افتاده بود و نازک شده بود. در موهای ژولیدهو کوتاهش، خبر و ردی از شانه نبود. در خانه …
ادامه ی نوشته تمرین نوشتن نمایشنامه
معرفی کتاب با بیان داستان
در پی نوشتن داستان نویسندهای که افسرده بود. میخواهم شما را با کتابی آشنا کنم که در هر موقعیتی و یا دارای هر شغلی باشید؛ خواندنش را امتحان کنید و راهی را که گم کردهاید را بیابید. به روی عنوان داستان کلیک کنید؛ روی بازکردن مرورگر بزنید تا به داستان دسترسی پیدا کنید و …
ادامه ی نوشته معرفی کتاب با بیان داستان