ترس از واقعیت

در مقدمه‌ی کتاب پیرمرد و دریا، می‌خوانیم که همینگوی قبل از بیست‌سالگی در جبهه‌های جنگ به سر برده است و صدمات زیادی از این جنگ دیده است‌.
تا آنجایی که گاه از جنگ و خونریزی و واقعیت فرار می‌کند و رمان‌هایی را برای گریز از واقعیت می‌نویسد و گاهی خصلت جنگ و خونریزی در او فوران می‌کند و از گاوکشی می‌نویسد.

از آنجایی که جنگ را به خوبی تجربه کرده است، د رجوانی به عیش و نوش می‌پردازد و از عیش و نوش می‌نویسد و حاشیه را به واقعیت ترجیح می‌دهد و انگار ترسی دارد از واقعیت و گفتن از آن.

شاید حق دارد.
ماهم  درست است که در میدان جنگ نبودیم و نیستیم؛ ولی گاهی و شاید بیشتر اوقات، از واقعیتی که برایمان رخ داده و ناراحتمان کرده، رنج می‌بریم. برای همین از تعریف آن می‌گذریم و چیزهای دیگری دیگری را بزرگ‌تر می کنیم تا آن واقعیت را کوچک جلوه دهیم و برای خودمان بی‌اهمیت شماریم. همیشه می‌خواهیم سانسورش کتیم، تا شاید فراموش شود. در صورتی که بی‌اهمیت نیست و آخر ما را درگیر خود می‌کند و چیزی‌ست که همیشه همراه داریم و فراموش نشدنی‌ست. می‌رسد وقتی که با خود می‌گویی:《 این اتفاق و سرنوشتی‌ست که برایت اتفاق افتاده، چه نیازی به حذفش داری؟ چرا سانسورش می‌کنی؟ این بخشی از زندگی توست، چرا نادیده می‌گیری؟
آن وقت‌ست که باز شجاع می‌شوی و می‌خواهی سانسور را کنار گذاشته و بی‌پرده سخن بگویی.

برای همین‌است که در نوشته‌های او ، کم‌کم و به مرور، اثار جنگ  نمایان می‌شود.

ولی همینگ‌وی آنقدر درگیر واقعیت می‌شود که رفتارش نیز تغییر می‌کند و روحیه‌ی پرخاشگر و جنگجویی به سراغش می‌آید.

واقعیت را با افراط به جلو میبرد و خود را نابود می‌کند.

هر چیزی اعتدال را می‌طلبد و من موافق این هستم.

موفق باشید و پایدار

اعظم کمالی

@azamkamali67

اعظم کمالی

azamkamali.ir

متولد فروردین1367. دارای مدرک لیسانس در رشته‌ی علوم سیاسی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

51 − 48 =