همیشه فکر میکردم کتابهای آموزشی کلافهکنندهاند و شوق خواندن را کور میکنند.
از وقتی با کلاس نویسندگی آشنا شدم، چند کتاب آموزشی خوب را مطالعه کردم.
* راه هنرمند از جولیا کامرون
* شهامت تدریس از پالمر
* خرده تدریس از جیمز ام. لنگ
*حیوان قصهگو از گاتشال
و کتابی که هماکنون مطالعه میکنم:
“بیستکهنالگویپیرنگ و طرز ساخت آنها”
از رونالدبی. توبیاس
با خواندن اینها، حس میکنم علاقهام به کتابآموزشی نیز بیشتر شدهاست. یکی از دلایلی که این کتابها از کتابهای آموزشی دیگر متمایز شدهاند، مثالها و داستانهاییست که برای فهم بیشتر بیان شدهاست.
با وجود این داستانها و مثالها زیاد احساس غریبی نمیکنی و با کتاب اُخت میشوی.
مینویسم از رقابت و انتقام، از جستجو و ماجراجویی، از خشم و خشونت، از ظالم و مظلوم، ازعشق و فراق و وصال و …
همهی این واژهها را میشود با خواندن کتاب، درک و تجربه کرد. کتابی را بخوان و انتخاب کن که بتواند تو را راضی کند، با تو ارتباط برقرار کند و تو بتوانی شخصیتها را زندگی کنی.
تا بتوانی تو هم بنویسی.
اگر میتوانی حرف بزنی، پس میتوانی، بنویسی.
امروز، از تغییر و بلوغ و دگردیسی خواندم. در این قسمت، یکی-دوتا از مثالها را از قبل خوانده و فیلمش را دیده بودم.
مثل دیو ودلبر و شنل قرمزی از بخش دگردیسی، داستان بوسه از چخوف در بخش تغییر؛ که خیلی قضیه را میشد، درک کرد.
شاید کمتر از ۸۰ صفحه از کتاب پیرنگ مانده باشد؛ تصمیم گرفتم که برخی مثالها در هر فصل را ببینم و یا مطالعه کنم. بعد از آن باز به سراغ کتاب بیایم و با مطالعه دوباره، آن را
بیشتر درک کنم و ارتباطم بیشتر برقرار شود.
یک فصل از کتاب “خوشههای خشم” را هم که یکی از مثالهای این کتاب است را خواندم؛ کمی برایم خواندنش مشکل بود. فکر میکنم باید برای درک آن و فهمیدن مضمون واژههای به کاربرده شده، وقت بیشتری بگذارم.
اگر به داستاننویسی علاقه دارید، کتاب بیستکهن الگو، راهنما و کمک خوبیست برای شما.
موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
@azamkamali67
دیدگاهها