انتخاب ترانه برای هر موقعیتی، آرامش مرا به همراه دارد.
علاقهی من به ترانهها نسبت به موقعیتی که دارم تغییر میکند. همیشه برای زدن حرفهایم به اهل خانه میخوانم، چون شاید از توضیح دادن راحتتر باشد. نمیدانم، با خواندنم منظورم را میفهمند یانه، ولی من به کارم ادامه میدهم.
مثلن: مواقعی که از دست کسی عصبانیم، آرایشی غلیظ میکنم که رنگ من هم عوض شود و میخوانم:
باز بستگی به میزان عصبانیتم دارد.
عصیانیتم کم باشد، این ترانه را زمزمه میکنم:
دلم گرفت ای هم نفس، سرم شکست تو این قفس
تو این غبار، تو این سکوت، چهبیصداست، نفس، نفس
اگر متوسط باشد:
من اگه کسیرو داشتم، دیگه دربهدر نبودم، با غم و غربت و اندوه، دیگه همسفر نبودم
اگه زخم نخورده بودم، تو رو باور نمیکردم، توی این غبار پر درد باغمت سر نمیکردم، نمیکردم.
دیگه شدت عصبانیت که بالا میزند، خود را مشغول کار خانه میکنم و میخوانم:
باید از تو میگذشتم، ولی افسوس نتونستم
تو عروسک بودی و من، آخر قصه دونستم
تو وجود خالی تو، جز دروغ هیچی ندیدم
کاشکی من به این حقیقت، بیش از اینها میرسیدم
سوختم و سوختم و ساختم
هرچی داشتم به پات باختم
کاش تو رو از روز اول
مثل امروز
در مواقع تنهایی انتخابم در ترانهها اینگونه است:
《گلپونههای وحشی دشت امیدم وقت سحر شد…》
ایرج بسطامی
《 خیال میکردم عاشقت نمیشم، اگه نگات کنم یکم
یروز تو خوابمم نمیدیدم، واسه تو جونمم بدم》
مصطفی راغب
《ازم نخواه باتو بمونم، تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو، تو هم کنارم نمیمونن》
ناصر عبداللهی
گاهی اوقات همین خواندنها انسان را آرام میکند. اگر طرف مقابل تو متوجه آنها هم نشود، تو دلت آرام میگیرد. به نظر من با خواندن، خود را خالی کردن بهتر از حرف ناسزایی گفتن است. دیگر کسی را نمیرنجانی و با خواندت حتی تاثیر کوچکی هم اگر بتوانی بگذاری، برد کردهای. هیچ کس از گوش دادن به ترانه، دلخور نمیشود.
گاهی اوقات ما انسانها در هنگام عصبانیت، حرفهایی به زبان میآوریم که بعد پشیمان میشویم. باید بگویم که من این راه را انتخاب کردم چون از عصبانیت خودم زخم خوردم. البته بگویم که خدا را شکر هیچ موقع دهانم به دشنام و ناسزا باز نشده، چون در خانواده هم از دهان کسی ناسزا نشنیده بودم.
ولی در هنگام عصبانیت حرفی زدم که باعث ناراحتی طرف مقابلم شد و من نزدیک به یک ماه تلاش کردم تا از دلش در بیاورم.
پس این راه یعنی خواندن را انتخاب کردم و همچنین راههای دیگر، مثل: آرایش غلیظ، دوش آب سرد گرفتن، خود را مشغول کارهای خانه کردن و در آخر نوشتن که از همه آرامشبخشترست.
نوشتن است که هرچه دلت میخواهد میتوانی بنویسی و اگر خیلی خودت را خالی کردی آن را مهدوم کنی که دیگر کسی نه ببیند و نه برنجد. نوشتن راه حلیست بس شگفتانگیز. تو را دور میکند از دغدغهها. آرامش میدهد ودمیتوانی یک نفس راحت بکشی، چون با نوشتن چیزی درونت باقی نمیماند و تمام حرفت را به دفترت میزنی و خالی میشوی از دلواپسی.
پیشنهاد من به شما عزیزان:
بیایید شما هم این راهها را امتحان کنید و یا اگر راهی دیگر به ذهنتان میآید، همراه با تجربهتان، برایم بنویسید… 👇
موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
دیدگاهها