لذت تمام کردن یک کتاب، مثل خوردن یک بستنی قیفیست. بستنی تا روی قیفش که میرسد، تازه دندانزدن قیفش لذتی دوچندان دارد.
بالاخره کتاب حیوان قصهگو اثر جاناتان گاتشال را تمام کردم.
هنوز هم وقتی کتابی را میخوانم، مثل دوران تحصیلم، مدام برمیگردم و آنچه را که درست متوجه نشدم را میخوانم. الان هم بعد از این همه برگشتنها شاید چیزهایی را فراموش کنم. حتمن که باید چندبار دیگر هم بخوانمش. کتاب را دوست داشتم. در مورد همهی دغدغههای نوشتن و داستان حرف میزند و برای هر کدام مثالی از کتاب و فیلم میآورد تا درکش بیشتر باشد.
فصل آخر این کتاب به این اشاره دارد که همه فکر میکنند که رمان و داستان در حال انقراض است و بعد ثابت میکند انسانی که مدام در ذهنش، برای خودش و دیگران، از تخیل خویش هم داستان میسازد، مگر میشود داستانش در حال انقراض باشد.
تا وقتی انسان در این زمین پهناور زندگی میکند، چه خوب چه بد، هرکدام برای خود داستانی دارند و هر کدام با تعریف کردن داستانی از خودشان، بر ناخودآگاه ما تاثیراتی میگذارند.
میگوید:《گذشتهای که ما فکر میکنیم اتفاق افتاده است هم گاهی چیزهاییست که ما تصوشان کردهایم و در ذهنمان ثبت شدهاست و فکر میکنیم که چنین اتفاق افتاده. مثل فیلمهایی که اتفاقهایش را باور میکنیم.》
اگر به دورهی مدرن و رباتی هم برویم، باز داستانست که زندگی را رونق میبخشد. شاید روش نوشتنش یا بازگوکردنش فرق بکند، ولی بدون شک حذف یا منقرض نمیشود.
چون همیشه ذهن ما فعال است و حتمن که در آینده فعالتر هم میشود. پس ما قرارست داستانهایی را بنویسیم، بشنویم، ببینیم و ببافیم.
خواندم آنهایی هم که روحیهی جنگی دارند هم متاثر از داستان و کتابهای جنگیست که خواندهاند. از هیتلر خواندم که جرقهی ذهنش برای کارهایی که کرد نشات گرفته از دیدن یک تئاتری بود که تماشاکرد و زندگیش را تغییر داد.
موفق باشید وپایدار
اعظم کمالی
۱۹ تیرماه ۱۴۰۲
#کتابخوب
دیدگاهها