درحالی که کتاب زبانِتِد را در دست دارم و منتظر متن خودم هستم که آیا برای سخنرانی تایید میشود یا نه!؟
امروز یک توفیق اجباری نسیبم شد. به مکانی رفتم که زیاد مشتاق به رفتنش نبودم و چون با زبانتِد آشنا شده بودم، سخنرانی خشک را نمیپسندیدم و خدا خدا میکردم زمان زیادی برای سخنرانی نباشد.
نشسته بودیم، مجری اعلام کرد: 《دعوت میکنم از سرکار خانم دکتر نجارزاده، که سخنرانی خود را آغاز کنند.》
اعلام کرده بودند که سخنرانی در مورد تغذیه است. فکر کنم بیشتر کسانی که حضور داشتند به خاطر این بود که در آخر مراسم قرار بود هدیهای بگیرند.
هیچ کس مشتاق سخنرانی نبود. پچپچها شروع شد، که کاش زود تمام شود. کاش طولانی نباشد. حالا چه میخواهد بگوید.
خانمدکتر بالای سِن آمدو شروع کرد به صحبت. از اول، احوالپرسیَش و معرفی که از خودش داشت، توجه مرا جلب کرد. اونقدر حرف زدنش، مانند یک دوست بود که به ساعت که نگاه کردم، یکساعت و نیم گذشته بود، و من متوجه گذشت زمان نشدهبودم.
از ▪︎ تغذیه حرف میزدند و
از ▪︎ خوراکیهای مفید و غیر مفید.
▪︎ چاقی و لاغری و مفید بودن یا نبودن رژیمهای غذایی
▪︎ راهکارهایی برای پیشگیری از بیماری و رازهای سلامتی
توضیح همهی اینها در داستانهای خودش و بیمارانش آورده شده بود و از سخنرانی خشک و بی روح خبری نبود. همهی حضار علاوهبر اینکه مجلسی دوستانه یافته بودند، سوالاتی من باب موضوع مورد بحث از ایشان میپرسیدند و ایشان با خنده و خوشرویی همه را در قالب تعریفِ داستانی جواب دادند.
یک داستان شخصی باعث شده بود که ما کنجکاوش شویم. داستانهای پشت هم مانند فیلم در ذهنمان تداعی میشد و مشتاقانه گوش سپردهبودیم به حرفهای دوستانه که اصلا اجباری به ماندن نبود و دیگر ما خودمان میخواستیم بمانیم.
وقتی به خانه برگشتم؛ مدام در فکر اجرای ایشان بودم. متنی که نوشته بودم را مدام ضبط کردم و امتحان کردم. تجربهی خوبی بود وبا خودم گفتم در مورد اجرای خانم دکتر نجارزاده مینویسم؛ تا هرکس ایشان را نمیشناسد؛ از طریق من به ایشان وصل شود و از تجربیات ایشان بهرهببرد.
اطمینان دارم که با آشنایی با ایشان شما هم همنظر من میشوید.
موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
سلام خانم کمالی عزیز
خوشحالم از آَشناییتون
ممنون برای این مطلب خوب و معرفی خانم دکتر