خواب آرام
خوشا به حال آنان که، بشمار ۳ و بدون دغدغه و فکری، چشم بر هم میگذارند. اینقشر از مردم، ناراحتیهایشان را همراه خود به خواب میبرند و تا صبح، توپ هم تکانشان نمیدهد.
ولی قشری که مدام خودزنی دارند، آنانند که هر فکری مانع خوابشان میشود. هر فکری شامل:
عروسی، سفر، مریضی، هیجان، ناراحتی، امتحان و حتا برنامعریزی برای یک پیادهروی ساده و یا برگزاری یک مهمانی.
همهی اینها طوری فکرش را مشغول و درگیر میکند که، خواب را از چشمش دور میکند.
حالا اگر همهی این دغدغهها باشد و در کنارش، صداها هم به آنها دامن بزند.
به نظر من چند صدا هست که به هیچوجه نمیشود تحمل کرد.
صدای تیکتیک ساعت.
تصور کنید که کمی سردرد هستید؛ اکثر سردردهای میگرنی، به جای تاریک و بدون صدا و پیچیدن دستمال بر سر، نیاز دارد. پس در اتاقی تاریک میروید. سرت را که روی بالشت میگذارید؛ صدای تیکتیک ساعت، در بالشت و زمین و توی گوشت میپیچد و تو مدام به خودت میپیچی و در آخر با عصبانیت سراغش میروی و آن باتری(قلب) که باعث چرخش آن عقربه شدهاست را از رودهی ساعت بیرون میکشی و آنوقتست که آرام میگیری.
یا
صدای پچپچهی دوسهنفر و کرکرهی خنده، وقتی تو چشماتو بستی و میخوای چرتی بزنی و تازه گوشزد هم میکنی، که یواش، سروصدا نکنید.
همیشه وقتی یه چیزی رو گوشزد میکنی، نتجهی عکس میده، فکر میکنی که لجبازیشون گل کرده و قسم خوردند که نذارند تو بخوابی.
یا
صدای غیژژژژژژغیژژژژژژ
این صدا از دری میاد که نسیمی هم میتونه اونو به صدا در بیاره. این صداییه که درست زمانی که تو از هوش میروی، همانموقع صدا میدهد. چشمت که گرم میشود، به صدا در میآید. با خودت میگویی: 《 آخر کسی دلش برای نالهی این در نمیسوزد؟ چرا کسی روغن به خورد این در نمیدهد؟》
یا
صدای ملچومولوچ بالای سرت، که تمامی ندارد و حتا صدای قورت دادنش را میشنوی.
صدای قرچوقروچ خوردن میوهای مثل خیارسبز 🤕و یا خِرخِر و قیچقیچ خوردن نان خشک😤 که مدام در سرت میپیچد و آمادهی فوران میشود.
صداهایی مثل خروپف😒 کوبیدهشدن و هزارتا صدای جورواجور که خواب را از دیدگانت میشوید.
شما از کدام قشر آدمهایید؟
چه صداهایی شما را اذیت میکند؟
😉در هرلحظه آرامش را برایتان آرزو میکنم.😉
تعلیق
فقط این را تجربه نکردهبودم.
درست اول همین ماه بود که برای رفتن به باشگاه، در سایت ثبت نام کردم.
والا تا یک سال پیشتر، این اداو اطوار نبود. هر وقت میخواستی میرفتی، یا جلسهای پرداخت میکردی، یا هزینهی یک ماه رو پرداخت میکردی. حالا این بامبولبازیها از کی، مد شد؟! بماند.
خیر سرم، میخواستم یک برنامهای رو به بیبرنامگیهام اضافه کنم.🤭 درست از روزی که ثبت نام کردم؛ دیسک کمرم، اذیت کرد و نزدیک بود که فلج شوم. دکتر که نرفتم؛ ولی مجبور شدم که یک هفته را در خانه با قرص و دارو سرکنم و در استراحت باشم.
بعد از بهبودی من، پسرم را بابت نقص دندانش، مداوا میکردیم. تقریبن جراحی روی دندانش انجام شد و یک هفتههم او را به خاطر خونریزی زیاد و عفونت، مداوا و مراقبت میکردم.
دیروز که بعد از این همه دغدغه، سری به باشگاه زدم تا حاضری بزنم و برنامهام را پی بگیرم؛ چنین جواب شنیدم.
《 شما تعلیق شدید و تا دوماه دیگر هم اجازهی ثبت نام در هیچباشگاهی را ندارید!》🤔
و من، دست از پا درازتر برگشتم و در فکر این برنامهریزی عالی بودم!
و…
چنین شد که طعم تعلیق را هم چشیدم.🙁
موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
دیدگاهها