قناعت با ما چه کرده است؟!

قناعت کردن.

این هم معضلی‌ست، مخصوصن برای مردمان شهرمان.
آن‌قدر صفت قانع و شهر قناعت به نافمان بسته‌اند که تا می‌خواهیم دست به کاری بزنیم، ( قناعت) جلویمان می‌ایستد و خودنمایی می کند.

قناعت مثل واژه‌ی مدرسان شریف بعد از هر جمله و واژه‌ای، به صدا در می‌آید. انگشت اشاره‌ی طرف مقابل، سیخ می‌شود و قناعت را یاداوری می‌کند و مدام گذشته را در مقابل چشمهایمان، شخم می‌زنند که:
_ مگه قدیمیا آدم نبودن؟! با یکی چراغ و زیلو و ۱۵ روز یه بار رفتن به حموم راضی بودن و زندگی می‌کردن و بساز بودن.🙃
حالا وقتی موقع درخواست از فرد طرفدار قناعت می‌شود؛
اول که با ابروهای درهم روبرو می‌شوید، لبانش را شتری کرده و کلمه‌ی مرسوم را روی زبانش می‌گذارد و تکرارش می کند.

*خونمون فرش نداره.

_ قناعت

*وقت رفتن بچه‌ها به مدرسه‌هست، دفتر و جلد ندارند.

_ قناعت

* تلفن، ماشین لباسشویی، … خرابه.

_ یه کم قانع باش. به چیزهایی که داری و بقیه ندارن، فکر کن.

*😒 نون نداریم، چی می‌خواید بخورید؟

_ کسی به نخوردن غذا نمرده، قناعت کن، فکر جیب ما هم باشی بد نیست.😉

* فلان کار؟

_ قناعت

* فلان چیز؟

_ قناعت

* و…

_قناعت

یعنی این واژه جز بدبختی برای ما چیزی نداشت.😢
خیریه‌‌ها باز شد و کسی به ایشان نگفت که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.

بیشتر مردمان شهر من این موضوع را تجربه کرده‌اند و حداقل دو-سه نفری در اطرافیان و دوستان و نزدیکان، دیده‌اند که چنین‌اند.

《اگر معنی و مفهوم واژه‌ها را درک کنیم و معنی خانواده و احساس مسئولیت را نیز بدانیم بد نیست.》

 

می‌دانید از شهریم؟

یقین می‌دانید.

موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
#طنزنویسی

اعظم کمالی

azamkamali.ir

متولد فروردین1367. دارای مدرک لیسانس در رشته‌ی علوم سیاسی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 49 = 50