قرص خواب
بیشتر ما این تجربه را داشتهایم که بیخوابی به سراغمان آمده و سرگردان، یا قدم زدیم یا گوسفند شمردهایم. مرحلهی آخر یک قرص نوش میفرماییم و بعد از کلی وَر رفتن و گشتن در موبایل خوابمان میبرد.
راه حل ساده تری را برایتان دارم. کتابی دست بگیرید و نیت به خواندن کنید؛ بی شک پلکتان سنگین میشود.
نمیدانم این چه حکمتیست؟
هر موقع کتابی در دست گرفتم(از کتاب درسی گرفته تا قرآن) تا بخوانم؛ خط دوم-سوم را خوانده و نخوانده، چشمم سنگین میشود. مخصوصا وقتی
تاق-باز بخوانم، کتاب در همان خط دوم به من کلّه میزند.
هرچه سعی میکنی به خواندنت ادامه دهی، تعدادکلّه زدنهای کتاب بیشتر میشود.
مثل شبهای احیا، که تا قرآن بدست میگیری یا به آیهی ۱۰ام جوشن نرسیده، سرت در حال افتادن است و چشمهایت را چوب کبریت هم نگه نمیدارد. حکمتش را هیچ کس درنیافته است.
ولی با همهی این تفاسیر، نباید از خواندن غافل شوی. بهترین زمان یادگیری و خواندن و لذت بردن، صبح زود است.
من همیشه وقتی به مدرسه میرفتم، مخصوصا دوران دبیرستان و دانشگاه، صبح بعد از نماز صبح، درس میخواندم. درصد یادگیری درس، در آن موقع برایم بیشتر بود. تا روشن شدن هوا در اتاق بودم وبعد از روشن شدم در باغ قدم میزدم و درس میخواندم. یادش بخیر چه حال و هوایی بود.
با تمام این حرفها، اگر به جایگوشی و کارهایِبیخودی
کتاب خواندن را در برنامهی زندگی قرار دهی؛ بیشک آن خواب هم دیگر سراغتان نمیآید و خود را عادت دادهاید،که پلکهایتان را برای فهمیدن مطلبی یا خواندن یک چیز جالب نگهدارید.
یک پیشنهاد دیگر،هر موقع در حال خواندن بودید و خوابتان آمد، بنویسید، که نوشتن خواب را از سر میپراند. برای من که چنین شد. امتحان کن که امتحانش ضرری ندارد.
موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
عمیقا به باغی که توش درس میخوندید غبطه خوردم. اینجا نهایتا بتونیم بریم توی کوچه درس بخونیم 🙂
سلام عزیزم، خوش حالم از آشناییتون
آره واقعا این روزها حیاط هم بزور توی خونهها جا میدن. البته که توی شهرستان های کوچیک بیشتر باغ هست . اون باغ به لطف خدا و سلامتی مادربزرگ و پدر بزرگ هنوز پابرجاست.
بی اندازه خوشحالم که منو قابل دونستید و سر زدید. 💕